و چه بسا چیزى را طلبیدى كه اگر به تو مىدادند، تباهى دینت را در آن مىدیدى. پس پرسشت درباره چیزى باشد كه نیكى آن برایت پایدار ماند، و سختى و رنج آن به كنار، كه نه مال براى تو پایدار است و نه تو براى مال برقرار. و بدان كه تو براى آن جهان آفریده شدهاى نه براى این جهان، و براى نیستى نه براى زندگى جاودان، و براى مردن نه زنده بودن. و بدان تو در منزلى هستى كه از آن رخت خواهى بست، و خانهاى كه بیش از روزى چند در آن نتوانى نشست، و در راهى هستى كه پایانش آخرت است، و شكار مرگى كه گریزنده از آن نرهد، و آن را كه جوید بدو رسد و از دست ندهد، و ناچار پنجه بر تو خواهد افكند، پس بترس از آن كه تو را بیاید و در حالتى باشى ناخوشایند. با خود از توبه سخن به میان آورده باشى، و او تو را از آن باز دارد و خویشتن را تباه كرده باشى.
پسركم! فراوان به یاد مردن باش و یاد آنچه با آن برمىآیى و آنچه پس از مردن روى بدان نمایى، تا چون بر تو درآید ساز خویش را آراسته باشى و كمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید. مبادا فریفته شوى كه بینى دنیا داران به دنیا دل مىنهند، و بر سر دنیا بر یكدیگر مىجهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتیهایش برایت گشاده.